skip to main
|
skip to sidebar
Saturday, September 20, 2008
چيزي نمانده است به آغاز فصل سرد
شد
خزان
گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد
جدایی
جدايي
جدايي
كجايي
؟
كجا؟
Sunday, September 14, 2008
دیدار
اسمش صمد
لقبش harrypotter
خیلی نخندید
خیلی نایستاد
دیدمش
امروز
دیدمش
کنار پل هوایی
حرف زدیم
خسته بودم حالا هم خسته ام
صدای اذون رو شنیدم اما دوست ندارم بلند شم
دوست دارم ...شب آغاز شد
Friday, September 5, 2008
نا مربوط
کاغذ نجس شد
شعر پخش می شود
دوشیزه
بی پرده
دور خودش پتو می کشد
خون صدای ماشین در می آورد
پاییز را
جاده می گیرد
تمام چشم به توزوم
می خندی
شمع را خاموش می کنیم
خسته که می شوم
همه چیز را از دست داده ایم
پتو...این کاغذ...شعر پخش می شود
می خندم
!
Newer Posts
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)
مهدی
مرا یاد بگیرید
mehdi
من هیچ تاریخی ندارم. من هیچ هویتی ندارم من متعلق به هیچ کس نیستم من تعریف درستی از سنگ دلی ندارم هیچ تعریفی
View my complete profile
Blog Archive
►
2010
(1)
►
April
(1)
►
2009
(7)
►
November
(1)
►
July
(1)
►
June
(1)
►
May
(1)
►
April
(1)
►
March
(1)
►
February
(1)
▼
2008
(30)
►
December
(3)
►
November
(2)
►
October
(2)
▼
September
(3)
چيزي نمانده است به آغاز فصل سرد
دیدار
نا مربوط
►
August
(2)
►
July
(1)
►
June
(4)
►
May
(2)
►
April
(3)
►
March
(8)
►
2007
(8)
►
December
(3)
►
November
(5)