Saturday, September 20, 2008

چيزي نمانده است به آغاز فصل سرد


شد خزان گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی

جدايي
جدايي
كجايي
؟
كجا؟

1 comment:

Anonymous said...

عکس های اینجا خیلی حالم را بد کرد. نمی دانم چرا اینهمه خشونت در این تصاویر هست؟

خوشحالم که شعرها را خواندید و ممنونم از حضورتان.